۱۳۸۶ دی ۱۰, دوشنبه

برای همه ما پیش آمده که در دوران کودکی با همبازی های خود قهر کردیم , کتک کاری کردیم , موهای همدیگر را کشیدیم , به مامان و باباهامون پناه بردیم و حتی دفتر و کتاب های همدیگر را پاره کردیم ! حالا پیدا کنی ربط این مسئله با این ( اقدام تازه احمدی‌نژاد در انحلال مركز گفت‌‌وگوی تمدن‌ها ) ...

۱۳۸۶ دی ۹, یکشنبه

پریشب نامزدی پسرعمه ی محترممان مراسم خنده داری از آب در آمد . داماد خانواده عروس یا همان باجناق ! آقای پسر عمه عزیزمان , مشکلات روحی و روانی عجیبی داشت . مراسم در ویلای ایشان در رودهن برگزار می شد . و نمی دانم چه اصراری بود که این مطلب بارها توسط خواهر عروس با صدای بلند اعلام شود ! جالب تر اینکه باجناق محترم ایشان هنگام مراسم هدیه دادن به عروس و داماد , یک سرویس طلا به همسرش هدیه داد ( با صدای بلند گفت لطفا همه ساکت این کادو از طرف من به همسرم می باشد ) !!! و چند عدد جعبه ی بزرگ کادو به مادر و پدر عروس خانم هدیه داد !!! از آنجایی که معمول بوده در این جور مراسم به عروس و داماد کادو بدهند حرکات ایشان بسیار بسیار جالب توجه بود و هیچ دلیلی برای حرکت ایشون وجود نداشت . به هنگام رقص نیز تراول بود که ایشون از جیبشون در می آوردن و دور سر همسرشون می گردوندن و می دادن به ایشون !!! البته نفهمیدیم چرا چشمهای ایشون زیادی چپ بود !!! آخر مراسم نیز بعضی از خانواد ه ی عروس تغییر لباس دادن و با مایو برای خداحافظی حاضر شدند که در همان لحظه همه ی ما فهمیدیم ویلاشون استخر سرپوشیده هم دارد !!! ( ما هم که همه بدبخت و بیچاره ! اصلا ندیده بودیم از این چیزها J) !!!
من همیشه عاشق راحتی , یکدستی و سادگی خانواده ی پدرم بوده ام . با اینکه از نظر مالی در سطح خوبی هستند ولی هیچوقت خودنمایی نمی کنند . انسان هایی بسیار مهمان نواز , خونگرم و مهربانی هستند . مثلا هیچوقت در خانواده پدری من بحث های مادرشوهری و خواهر شوهری نمی بینید . اصلا این جور چیزها برایشان معنی ندارد . یا انسان های خودگیری نیستند . اصلا اهل داردار کردن و در بوق کرنا کردن چیزی هم نیستند . حالا داشته باشید این دو تا خانواده در یک مراسم روبروی هم بودند !!! اینقدر این حرکات برای فامیل پدرم * عجیب و غیر قابل پذیرش بود که همه خنده اشان گرفته بود از حرکات باجناق !!!
آقای همسر ما هم که داشت حالش به هم می خورد از اوضاع , پی در پی می گفت واقعا ما ایرانی ها مراسم مزخرف و بیهوده ای داریم که خوشبختانه ما با همشون مبارزه کردیم !

یک مثلی هست که می گوید : درخت هر چه پر بار تر افتاده تر ...


* می گویم خانواده ی پدرم چون این جور مسائل را ما در تازه واردهای خانواد ه ی مادرم زیاد دیده ایم !!!
+
+
باید در مورد کوبیدن بر صورتم به هنگام شنیدن خبر ترور بی نظیر بوتو می نوشتم وسکته ی آقای باقی در زندان و چند چیز دیگر که احتمالا شاید وقتی دیگر ...

۱۳۸۶ دی ۶, پنجشنبه

آقای همسر به عنوان یک دهه پنجاهی ! می گوید , این بحث دهه شصتی و پنجاهی را بی خیال شوید , هممون از دم یک کرباسیم !!! سن و سال اصلا ملاک چیزهایی که شما می گویید نیست . آدم خوب , خوب است . آدم بد هم بد است . نوجوان 15 ساله میتواند بد باشد تو 25 ساله ( منظور منم !) می توانی بد باشی من 30 ساله هم می توانم خوب باشم !!!ولی اصلا نمی توانم بگویم چون در دهه پنجاه به دنیا آمدم از نظر معرفتی خیلی بیشتر از شما هستم . این ها همه شخصی است . معرفت یک حس درونی است که هیچ ربطی به زمان و مکان تولد ندارد .
البته بنده عمری بی خیال نمی شوم !!!
-----
این روزها در گیر ماجرای یک دوست دهه پنجاهی هستم ! دوستی که با بی فکری هایش و البته با اشتباه های بی بازگشت اش دارد زندگی خود و کل خانواده اش را از بین می برد و آرامش زندگی دوست دهه شصتی من را نیز از بین برده است , دوستی دهه پنجاهی که فرار را بر قرار ترجیح داده است و نمی تواند با مشکل بزرگی که به وجود آورده دست و پنجه نرم کند . این روزها به این فکر می کنم که واقعا سن و سال انسان ها اصلا مهم نیست . اینقدر دیده ام انسان هایی با سن و سال بالا که چه بی فکری هایی انجام می دهند و به عنوان یک اشتباه به آن نگاه می کنند و از کنارش به راحتی رد می شوند , در صورتی که اگر از یک نوجوان دقیقا همان اشتباه سر بزند به او خرده می گیرند که بچه است و نفهم ! است و چه چه چه ...
این روزها به این فکر می کنم که حتی یک دهه بیستی هم می تواند بچه باشد و یک دهه هفتادی آنقدر بزرگ که با حرف هایش تو را به فکر وادارد . این روزها به این فکر می کنم که واقعا زندگی خیلی بی ارزش است که با یک برف زمستانی زندگی یک عده به هم میریزد که شاید سال ها طول بکشد تا ترمیم شوند و یک نفر, دقیقا فقط یک نفر, در زندگی چقدر می تواند تاثیر گذار باشد . و چقدر کثیف شده ایم که با زندگی هم دیگر بازی می کنیم و روح و روان همدیگر را آزار می دهیم و فرقی هم ندارد که چه سن و سالی هستیم .

۱۳۸۶ دی ۴, سه‌شنبه

-----
نوشته ی 5 سال پیش ام در مجله هفت سنگ را تقدیم می کنم به تمام من ها ( دهه ی شصتی ها) و البته به تمام گذشتگان !( دهه پنجولی ها )
+
قلم و رنگ در اختیار شماست بهشت را نقاشی كنید و بعد وارد شوید .
من در حال ام ! من از حال ام ! نه گذشته و نه آینده ، جنس من حال است .تا حال هیچگاه فرصتی نیست . از حال گذشتن ابتكار می خواهد . از حال گذشتن ذكاوت ، هوش ، استعداد می خواهد . در خود می جویم كه چگونه در حال بمانم و از حال بگذرم ! آنچه در گذشته است حسرت و آه و كنایه ، آنچه در آینده است ؛ كاش و امید و آرزو است . اما آنچه در حال است ؛ شجاعت و جسارت است ، تلاش و كوشش است ، رفتن و به زمین خوردن است ، جستجو و یافتن است ، تمنا و رسیدن است .
من در حال ام و به لحظه می اندیشم ، به اكنون .
من در لحظه ام ، من آن ام !
من تصور مبهم گذشتگان ام .
من خیال باطل آیندگان ام .
من طول و عرض زندگی ام .
من سراشیبی زمان ام .
من خود لحظه ام .
من از زمان اكنون سخن می گویم ، از ابتدای حال ، از ساعت صفر در لحظه !
من اینجا ( زمان ، مكان ) هستم .
من تصویر یك امروز ام .
من یقه پیراهن هر روز ام .
من صدای شعر حال ام ، شعر نو ، شعر اكنون من حافظه ی زمان ام .
من فعل هستم ( بودم ، هستم ، خواهم بود ) ام!
من نگاه چشم ام بر روی حال ، اكنون .
من از همینك ام ( كه آغاز شدم).
من زمزمه نزدیك ترین ترانه ام .
من تابش خاطره خود ام !من حال ام ، من ...
اكنون قلم در اختیار من است / اكنون هنر نیاز من است / اكنون رنگ هدف من است

۱۳۸۶ دی ۲, یکشنبه

همیشه از تغییرات مثبت و سازنده دفاع کرده ام و لذت بردم .
این روزها از قالیباف و فیروز کریمی استقلال بسیار بسیار خرسندم !!!

۱۳۸۶ دی ۱, شنبه

آخی خیلی دلم سوخت , دلم برای دهه پنجاهی های امثال آقای شکراللهی سوخت . حیوونی ها چه می کشند از دست بچه ها ی عصر ارتباطات و اینترنت و گفتگوی تمدن ها ...
مرسی از جلال سمیعی که به جای خیلی از ما جواب داد , خدایی اگر بروبچ دهه ی ما نبودند کی وبلاگ آقای محترم خوابگرد را میخوند ؟!
بی خیال , گوش ما خیلی از این حرف ها پره !!!
-----
من هم می خواهم از الان به دهه پنجاهی ها بگویم دهه پنجولی ها , بهشان خیلی می آید ؟!
-----
+
+
دهه پنجولی های عزیز پس بگویید کجایتان دارد می سوزد ! عقده های (عقده ای بودن در مورد یک کار به معنی این نیست که طرف اون کار رو انجام نداده . یعنی بعضی کارها رو با استرس و هزار مکافات انجام داده - مثل شلوار جین پوشیدن در دوره ممنوعیت رسمی این نوع شلوار از جانب حکومتي مذهبی - شما بخوانید , هزار جور مشکل برای به دست آوردن آزادی ! ) نپوشیدن شلوار جین و نخوردن پیتزا بیگ بوی دیگه برای فحش کاری های نسل ما و شما از مد افتاده . بگو کینه از نسل من به خاطر به دست آوردن چیزهایی است که شما در خواب هم نمی دیدید . برای نشستن پشت کامپیوتر زیر کولر و خوردن آلبالو خشکه است ! نسل من نسل استقلال نداشته ی شماست ! نسل من نسل تو سری نخورده است ... نسل من نسل بچه سالاری ست ! نسل من نسل فهمیده ایست . به موقع سرنوشت مملکت را بر دستانش می گیرد . رای اولی های انتخابات مجلس ششم یادتان هست ؟ ناراحتی شما از این هاست نه چیز دیگر ... والا خودم بارها دیدم چقدر از شما مشتاق دیدن فیلم های تو موبایل ماها هستید !!!
اتفاقا متولدین دهه ی شصت خیلی چیزها را می داند که شما نمی دانید که بعضی هایتان خودتان را می کشید که بفهمید و بدانید و رقابت کنید با هم دهه ای های ما...
نسل شما نسل حسودی ست . نسل به در و دیوار زده شده ی بی اعتماد به نفس . نسل ایراد گیر . نسل عصبی . نسل شما پولکی است . بر خلاف همه گفته ها این نسل شماست که همه چیز را با پول می سنجد . الان دوستی هایتان بوی پول می دهد
خیلی از ماها با تفاوت طبقاتی ( از نظر مالی ) زیاد در کنار هم کارهای فرهنگی کرده ایم و دوستان خوبی برای هم بوده ایم نسل ما حداقل خیلی بیشتر از نسل شما تحصیل کرده است ...
ببینید چه بلایی سرمون آوردید و چقدر پنجول مالمان کردید که به دهه پنجاهی می گوییم دهه پنجولی !!!

۱۳۸۶ آذر ۲۹, پنجشنبه

برای ما ایرانی ها شب یلدای بی برف مثل شب کریسمس بدون برف برای مسیحی هاست . خیلی ضد حاله . ولی خدا جونم حال اساسی داد بهمون البته اگه ادامه داشته باشه...
-----
تفاوت آب و هوایی ایران کم جالبه ! این تهران هم انگار برای خودش کشوری ست ! صبح از در خونه که اومدیم بیرون چشم , چشم رو نمی دید انگار دو روز داره برف میاد اما وقتی رسیدیم سره کار انگار نه انگار . آقای همسر هم که تو کار بافت فرسوده است ! می گفت اون پایین انگار تابستونه !!!
-----
مامان خانم برای شب یلدا کلی برنامه چیده اند , میرویم خوش گذرونی ...

۱۳۸۶ آذر ۲۸, چهارشنبه


آقای شکوری راد را فقط چند بار, آن هم در ایام انتخابات دیدم , ولی یکی از سیاستمردان مورد احترام من است . آدم فعالی است که تو را هم دچار انگیزه میکند . امروز وقتی خواندم که وبلاگ نویس شدند( اسم جالبی هم دارد: گلجه) خیلی خیلی خوشحال شدم . البته امیدوارم به راه آقای ابطحی بروند نه دکتر معین ! خدایی اقای دکتر, جون به لب می کنند ملت را با به روز کردن وبلاگشان . دقیقا برعکس آقای ابطحی که به قول خودشان حتی 7 روز فیلتر شدن وبلاگ را هم جبرانی نوشته اند ! که به تعداد روزها پست داشته باشند .
اگر آقای تاجرنیا هم وبلاگ می نوشت فکر می کنم خیلی جالب می شد و دقیقا به اندازه وبلاگ آقای ابطحی دوست دار پیدا می کرد با اون روحیه طنز آقای تاجرنیا , حیف است که هیچ جایی به روز ثبت نشوند !
-----
علایق و درگیری های زندگی ام اینقدر ناهمگون ! است که خودم نیز ازکنارهم قرار دادنشان خنده ام می گیرد .

۱۳۸۶ آذر ۲۷, سه‌شنبه

همه رفتند ما ماندیم ... چقدر خوب بود همه بودند , کتاب ها ی همه چاپ می شد , هیچ کس از ناراحتی نمی گذاشت برود و خیلی ها را تنها بگذارد . چقدر خوب بود که انقلابتان به بیراهه نمی رفت , چقدر خوب بود ...
زبانک لرزان شمع
ليسه مي زند بر هوا
ديرزماني است
که شمع ها
گرسنه نورند


منیرو را دوست دارم ...

۱۳۸۶ آذر ۲۶, دوشنبه

خیلی دور شدیم , از خیلی چیزها دور شدیم , نشسته ایم یک گوشه و یکریز یا به فکر گذشته ایم یا آینده و یادمون میره که همش 60 یا 70 سال می خواهیم زندگی کنیم که تازه نصف اون هم تموم شده و رفته و دیگه بر نمی گرده . حتی اگر هی تکرارشون کنی و یادشون کنی و به زبون بیاریشون یا هی بشینی نقشه بکشی که بعدها اینجوری می کنم و اونجوری می کنم و شاخ فیل می شکنم و دنیا رو عوض می کنم ... این فعل های گذشته و آینده ای که به کار می بریم مهم نیست . حال را دریاب . با تمام فکر نامردی که یکریز داد می زنه , حالی نداریم ! ولی باز باید سعی کنیم و خودمون رو داغون کنیم که حداقل مایی که اینقدر اعتقاد به گذشته و آینده مون داریم یک گذشته توپ برای آینده مون بسازیم . اونقدر توپ که صدا کنه و صداش اونقدر بلند باشه که تمام گذشته و آینده رو باهاش پوشش بده . این تکرار روزها رو به حساب دنیا ننویسیم و بدونیم مقصر خودمونیم که هیچ حرکتی انجام نمی دیم . یک حرکتی که فرق داشته باشه , با تمام کارهای گذشته و با تمام فکرهایی که برای آینده کردیم .

این ها رو به خودم گفتم , به خودم گفتم تا اینقدر راه نروم و پی در پی نگویم حالم بده , حالم بده , این دل ...

یکی از استادان دانشگاه از دانشجویان خود می خواهد برایش نامه بنویسند و از روزگار خودشان بگویند , استاد گرامی می گوید 99 درصد نامه هایی که باز کردم با این شعر (حالم بده , حالم بده ... ) شروع شدند !!!

۱۳۸۶ آذر ۲۵, یکشنبه

فکر می کنم 20 روزی می شود در مورد سیرک خلیل عقاب زیاد شنیده ایم ...
من انسان حیوان دوستی نیستم ولی هیچ وقت دوست نداشته ام آزار هیچ موجود جانداری را ببینم , این مطلب هم به چند دلیل ذهن من را درگیر کرده , مهمترین دلیل جلب شدن توجه ام به این موضوع , نزدیک بودن محل زندگی ام به پارک پردیسان است یعنی من هر روز از جلوی درب پارک رد می شوم و هر لحظه ای هم که برای نفس (تازه و خنک) کشیدن سرم را از پنجره بیرون می کنم پارک پردیسان را میبینم .. دلیل دیگر اینکه این پارک پردیسان به دست آقای خاتمی و به نام پارک محیط زیست نامگذاری شد و یک موزه ی کوچکی از حیات وحش نیز در آن وجود دارد . و جدید ترین دلیل , خبر مردن یکی از فیل های سیرک است . فکر می کنم در همه جای دنیا اصلی ترین مخالف در بند گرفتن و استفاده کردن از حیوانات سازمان محیط زیست آن کشور است و همیشه برنامه هایی برای حمایت از حیوانات انجام میدهند . نکته جالب توجه مسئله همینجاست , از آن جایی که در ایران همه چیزمان به همه چیز دیگرمان می آید ! خود سازمان محیط زیست در برگزاری سیرک دخیل که هیچ میزبان اش هست . حالا اصلا نگران پیدا کردن پرتقال فروش , حامی حیوانات یا هر چیز دیگری نباشید ...
-----
از آنجایی که وقتی خارج از ایران هستید هر نوع تماس تلفنی ( چه شما بگیرید ! چه دیگران شما را بگیرند !!!) با موبایل هزینه اش به نام شما ثبت می شود جهت سکته نزدن در هنگام دریافت قبض موبایل , آن را خاموش کنید !!!
دینگ دینگ
سازمان امور حمایت از بیماری های خاص !

۱۳۸۶ آذر ۲۴, شنبه

در ادامه حمایت های بشریت از فیروز کریمی , باید گفت از کار دیروز آقای کریمی بسیار خرسند شدیم و از همین جا باید اعلام کنیم هر کسی ناراحته می تونه بره !!!
خاله زنک بازی و بی عقلی در تمام کارهای ما ایرانی ها موج میزنه ... حرف های دیروز طالب لو و قهر کردنش از استقلال نمونه ی یکی از همین بی عقلی هاست ... یعنی اینقدر احساسات گردنمون رو فشار میده که نمی فهمیم چی از دهانمون خارج میشه ! ولی در کل از آقای کوثری که اینکاره است خیلی بعید بود طالب لو را در این موقعیت قرار بده که بچه نفهمه چی داره می گه ... این دامن زدن به مشکلات در تمام کارهای ما ایرانی ها به وضوح دیده میشه ... می دونم اتفاقات بعد چی خواهد بود ...
امیدوارم فیروز خان کم نیاورد و این غرور بی مورد بازیکنان شکسته بشود و مشکلات سریع حل بشود و هر کسی هم از استقلال قهر می کند زودتر برود و دیگر پشت سرش را هم نگاه نکند ... وانشاا... استقلال قهرمان بشود !!!

-----

به یاد شانزده آذر83 , آخرین سال ریاست جمهوری آقای خاتمی !این شعار دانشجویان قابل بحث و بررسی است :
دانشگاه سنگراست خاتمی را یاور است
بی فایده است . مردم ما ذهن بلند مدت ندارند . فراموشکارند و البته کمی هم ناتوان , ترسو وعجول !

۱۳۸۶ آذر ۲۲, پنجشنبه

همیشه سعی کن خوشگل حرف بزنی که در ذهن بشریت ماندگار بشی ...

۱۳۸۶ آذر ۲۱, چهارشنبه

خوشحالم , ورزش و شلنگ تخته اندازی هایم ! بلاخره دارد کم کم جواب می دهد ... سحرجون امروز خیلی امیدواری داد و گفت لاغر شدم !

----
خونه بچگی ها ی من هزار تا قصه داره ...
خیلی دوست داشتنیه که آخر هفته ها یک جایی هست که می تونیم توش هر کاری دلمون می خواد انجام بدیم و نگران همسایه ها نباشیم , یک جایی که بوی دوران خیلی خوبی از زندگی بشریت رو میده و تو لذت میبری از اینکه بشینی و هزاران ساعت از تک تک خاطرات کودکی ات برای آقا همسر تعریف کنی و اون به همش گوش بده و بعضی چیزهایی که نگفتی رو ازت سوال کنه !! ( مثل پسر های همسایه) . مرسی از مامان و بابام که مثل خیلی های دیگه خونه رو نکوبیدن و آپارتمانش نکردن که بشریت بتونه زندگی رو احساس کنه اونجا ... مرسی که دوباره برگشتن اونجا و ما می تونیم آخر هفته ها خودمون رو ولو کنیم اونجا و هزار جور بساط راه بندازیم و کیف کنیم و لذت ببریم از اینکه جمع خیلی خوبی داریم ... مرسی از آب و هوای عالی اونجا که می تونیم بعد از یک هفته حسابی نفس بکشیم ... مرسی از همسایه های قدیمیه اونجا که همشون هنوز همونجوری موندن و تکون نخوردن ... مرسی از خیابون هایی که شاید پر شدن از آپارتمان , ولی من هنوز وقتی ازشون رد می شم یادم میاد که کجاهاش دویدم تا زودتر به مدرسه برسم ... مرسی از درخت هایی که خیلی هاشون بزرگتر , شایدم پیرتر شدن ولی کم نشدن تا من به آقا ی همسر بگم من وقتی از مدرسه می آمدم خونه از زیر این ها رد می شدم تا آفتاب اذیتم نکنه و با نمک تر از این نشم !... مرسی از باشگاه والیبالم که هنوز فقط مخصوص خانم هاست ! ... مرسی از پیرمرد سر کوچه که یک مغازه کوچولو داشت ولی الان سه تا مغازه دو دهنه داره با 12 واحد خونه روش !!!
مرسی
مرسی
مرسی از خدا ... بوس

۱۳۸۶ آذر ۲۰, سه‌شنبه

شده ام یک آدم داستان گو , روزی 4 ساعت برایت داستان می گویم و تو همه را به خاطرت میسپاری ...

نمی دونم چقدر برای ملت پیش می آید که انسان هایی شبیه به هم ببینند , برای من بارها این اتفاق افتاده و همیشه از اینکه نتوانسته ام به آن ها بگویم , از دست خودم عصبانی شده ام که مثلا( خانم فلانی که الان نسبت نزدیکی هم به من داری ! یکی از دوستان قدیم من 90 درصد خصوصیات اخلاق شما را داشت و البته دارد ... ) و جدیدا یکی از دوستان آقای همسر که من تازه با او آشنا شدم خصوصیات اخلاقی ( چه از نظر اجتماعی , چه از نظر نوع تحصیلات و سطح تحصیلات , چه از نظر معنوی ) بسیاری با یکی از دوستان من دارد به طوری که احساس می کنم اگر این ها همدیگر را ببینند صد در صد جذب یکدیگر می شوند ... یعنی همیشه تکه ای از انسان گوشه ای پنهان است و قابل دیدن نیست و من دوست دارم آن تکه ها را پیدا کنم و عجیب همیشه سر راهم قرار می گیرند ...

و برای تو همیشه جالب است که من چقدر از خوشحالی دیگران خوشحال می شوم و بزرگ می شوم و احساس غرور می کنم ...

۱۳۸۶ آذر ۱۹, دوشنبه

از دست خودم می ترسم . پیش بینی های عجیبی می کنم و همه درست از آب در می آید ... بعضی وقت ها اصلا می ترسم فکر کنم ... جلوی افکارم را می گیرم که یک دفعه از خودش فکری بیرون ندهد !!!
1- امروز صبح , آرزو یک هتل که تا فردا برای ریکانفرم شدن وقت داشت را ریکانفرم کرد و من گفتم عزیزم این کار را نکن چون به آن ها ویزا نمی دهند ... حدود ظهر خانم و آقای مربوطه تشریف آوردن که هتل را کنسل کنند چون : سفارت به آن ها ویزا نداده بود !!!
2- دیروز برگه هایی پیدا کردم مربوط به آقای نیرومند که سه سال پیش از ما بلیط می خرید و تمام قیافه و مشخصات اش به وضوح یادم آمد ... صبح از دفتر آقای نیرومند زنگ زدن برای رزرو هتل در دبی , بعد از سه سال !!!
3- دقیقا زمانی که اولین شماره ی دفتر علیپور را گرفتم از در وارد دفتر شد بدون اینکه کاری داشته باشد , گفت فقط آمدم سر بزنم !!!
4- یک شرکت مهندسی برای ده نفر از مهندسین خودش تور استانبول درخواست کرده بود از روز اول یعنی پنج روز پیش گفتم اول از این ها پول بگیرید بعد بلیت صادر کنید , چون بلیت ها چارتری بود ... امروز اعلام کردند که برنامه هایشان کنسل شده است و هر چه هم به آن ها می گویند که غیر قابل استرداد است زیر بار نمی روند !!!
5- الان که می خواستم وبلاگ بخونم می دونستم که دقیقا چه کسانی توی وبلاگ هایشان چیزی نوشته اند .
6- صبح که از خواب بیدار شدم می دونستم امروز باید تنها برم باشگاه , دفتر که اومدم لیلا گفت رومینا را باید ببره دکتر , باشگاه نمیاد !!! .
این ها چیزهای خیلی ساده ایست که برای هر کسی امکان به وجود آمدنش هست , اما وقتی هر روزتکرار بشه و یک لحظه هم راحت نباشی از دست این حالت, دیگه کلافه کننده است و ترس آور ... شاید بیخودی دارم شلوغ اش می کنم ... ولی خیلی ذهن ام رو درگیر خودش کرده ... با خودم گفتم شاید اگه بنویسم و بگم از دستشون راحت بشم ... رسما خل و چل شدم !!!

۱۳۸۶ آذر ۱۸, یکشنبه

آدم ها موجودات کلافه کننده ای هستند ...
اکثرا خلاصه می شوند در این کلمات : ترسو / حسود / خاله زنک / وراج / بعضی ها هم خنگ !
اما من با تمام این خصوصیات به آدم ها علاقه دارم .
اما تو میگی آدم ها در این ها خلاصه می شوند : دزد ! کلاه بردار ! بیمار روانی ! چاقو کش ! هیز !!!
و تو به تعداد کمی آدم علاقه داری .

-----

این هم از شب یلدای امسال چلچراغ / نیروی انتظامی بعد از شش سال امسال احساس خطر کرد .. چرا !؟ چون خاتمی بود ... چون ابطحی بود ... چون خیلی های دیگری که این ها می خواهند پاکشان کنند بودند . یعنی اینقدر تنگ نظری که یک برنامه ی هزار نفره را هم نمی توانند تحمل کنند ...

-----

این هم از استاد طنز ورزشی : دارم سعی می کنم از وجود فیروز کریمی در استقلال لذت ببرم ...

-----

این هم از من , از خود خودم که تو را هر روز بیشتر پیدا می کند ...

۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

اول صبحی از میون اون همه سیب زرد و قرمز تپل مپلو و تر و تمیز گیر دادم به یکدونه که روش لکه سیاه داشت ... با کلی سختی دور تا دور سیاهی رو خوردم که نگو ... یکدفعه دیدم اقای همسر هواسش به منه ! گفت اگه من رو انتخاب نکرده بودی , فکر می کردم که همیشه تو زندگی ات اینجوری هستی ! یعنی از بین چیزهای خوب گیر میدی به اون لکه داره !!! جیگرتو اعتماد به نفس ...
می دونی این روزها اینقدر می خواهمت که فکر نکنم بدونی ... با تمام وجود می دانم که تو بهترین مرد زندگی ام هستی ...

۱۳۸۶ آذر ۱۶, جمعه

گزارش «نوروز» از سخنرانی عضو شورای مركزی جبهه‌ مشاركت , گفت‌وگوی صريح جلایی‌پور با دانشجویان بسیجی دانشگاه تهران, بسیار خواندنی است .
در آخر هم در مورد آقای خاتمی گفته اند که :( خاتمی در شرایط بی‌اعتمادی به ایران، روی كار آمد و اعتماد را به ایران بازگرداند، هم‌چنین خطر را از سر كشور گذراند و خدمت بزرگی به ما كرد.
اما چرا باید کارهای آقای خاتمی اینقدر محکم نباشد که بعد از 8 سال یک عده ای بتوانند به راحتی هر چه که ایشان کاشته بودند را درو که هیچ , بسوزانند و کشور را حتی از دوران قبل از هشت سال ایشان هم افتضاح تر کنند . مخصوصا در روابط بین الملل .
من در حیطه ی کاری خودم مثال می زنم . در سال 1382 ما حداقل هفته ای یک تور ورودی داشتیم .. هم از اروپا هم از آمریکا و هم از کشور های آسیایی .. مثلا دقیقا در همین ماه آذر در چهار سال پیش در یک هفته ما یک گره توریست 30 نفره ی فرانسوی داشتیم , یک گروه 20 نفره از کره جنوبی , و 4 نفر هم از کانادا ولی حالا در آذر سال 86 فقط یک توریست انگلیسی داشتیم و 2 نفر هم از کشور سوئد اومدن ... تفاوت از زمین تا آسمان است .در فرم نظر خواهی که از توریست ها گرفته میشود دلیل استقبال نکردن هم میهنانشان از یک کشور تاریخی را عدم اطمینان به امنیت اعلام می کنند ...
ای کاش کارهای انجام شده اینقدر محکم و استوار بود که هیچ زلزله ای نمیتوانست آن را تکان بدهد .
ما هم چنان امیدوار می مانیم ...

۱۳۸۶ آذر ۱۴, چهارشنبه

برای بعضی ها ...

خواستم جواب ات رو اینجا بدم که ثبت بشه , برای خودم , که هر از گاهی بخونمش و به یاد داشته باشم کجا بودم و کجا هستم , می خواهم کجا بروم ...
من همیشه یک آدم درگیر بودم .. با خودم ... با محیط اطرافم ... با انسا ن های دور و برم ... همیشه یک فرق هایی با دیگران داشتم که فقط خودم می دونم و می فهمم و فقط گاهی دیگران متوجه می شوند ... چون حوصله توضیح بی مورد نداشتم و ندارم , نمی گذارم زیاد توجه جلب کنه این تفاوت ها ... پس تمام حرکات و رفتارهایی که از من سر میزنه از همین تفاوت ها سرچشمه می گیره که زیاد قابل درک نیست ... من همیشه دوست داشتم خیلی چیزها رو تجربه کنم و کردم ... خودم می دونم که نسبت به سنی که از من گذشته خیلی بیشتر و بالاترم ... برای همین برای هیچ کس نمی تونم توجیه کنم کارهایم رو ...
اما همیشه برای بعضی ها که خیلی هم زیاد نیستند توی دوران زندگی ام احترام قائل بوده و هستم و هیچ وقت فراموششون نمی کنم . چون بعضی از تجربیاتی که شاید قابل گفتن نیست رو به من اهدا کردن , تجربه ها و حس هایی که شاید توی دنیا خیلی نیستن کسانی که تجربه کردن اون ها رو ...
در هر حال من هستم , زنده ام , خوش و شاید هم سرخوش ! همیشه هم از دور همراه بعضی ها بوده ام و برایشان ارزوها کرده ام ...

۱۳۸۶ آذر ۱۳, سه‌شنبه

هر قدر سعی می کنم به صحبت های آقای دهتر ( احمدی نژاد)! توجه نداشته باشم نمیشه . جریان این 40 سال , ژاپن , اقتصاد و فرهنگ , هم مرا به خنده وا میدارد و هم به سر درد !

-----

آنقدر صدایم گرفته این روزها , که خودم هم صدایم را نمی شناسم !

-----

هفته ی آینده کنسرت احسان خواجه امیری در تهران است . هر قدر فکر می کنم که به چه دلیل این پسر بچه اینقدر الکی ملتی را مشغول خودش کرده است سر در نمی آورم . به خاطر پدرش ؟! نمی دانم .

-----

بعد از اینکه دو ماهی می شود موهای سرم را کوتاه کرده ام ولی هنوز هیچ شوقی در من برای موهای بلند بوجود نیامده است . دقیقا بر عکس تمام پیش بینی های دیگران که می گفتند : حیف است . بعد از چند هفته یا ماه دچار عذاب وجدان میشوی !. وای دلت می آید !...
دلم آمد و نه عذاب وجدان گرفته ام و نه دلم برای موهایم تنگ شده است . هنوز خیلی خوشحالم که خودم را کچل می بینم !!!
موجود عجیبی هستم که هیچ بویی از آدم بودن نبردم .تمام پیش بینی ها در مورد من اشتباه از آب در می آید ... خیلی متاسفم ...

۱۳۸۶ آذر ۱۲, دوشنبه

خب خیلی راحت می تونید دست بزنید یا فحش بدید چون : دلار در بازار آزاد 1000 تومن شد و درهم 268 تومن !
اساسی همگی با هم رفتیم در باقالی ها !

-----

من هیچوقت لوس نبودم / بچه خوب مامان و بابا نبودم / گوش حرف کن نبودم / سر موقع خونه نمی رفتم / از کسی اجازه نمی گرفتم / گریه نمی کردم / دلتنگ نمی شدم / زیاد مسافرت می رفتم / زیاد دور بودم / همیشه با دوست و رفیق هام بیرون بودم / اینها رو گفتم بگم نمی دونم چرا این روزها وقتی اسم مامان و بابام میاد گریه ام میگیره !!!
نه از دوری , به خاطر پیری . کم کم احساس می کنم بابام پیر شده . بابای عشقول من که هیچکس مانندش ندیده هیچ جا . الان کافیه بابا بگه بیاید اینجا, خودم رو می کشم و تمام برنامه هامون رو به هم میریزم که بریم خونشون . حتی بعضی وقت ها فهمیدم آقای همسر دلخور شده , هر چند به روی خودش نمیاره . با خودم می گم الان که هستیم بزار اینقدر ببینمشون که بعدها کم نیارم و خودم رو آزار ندم , می دونم این هم از خودخواه بودنمه .
فکر می کردم هیچوقت با کسی خوشبخت نمیشم چون نمی تونم کسی رو پیدا کنم که مثل بابام باشه . همیشه همه رو با بابام مقایسه می کردم .
ممنونم ازت که خیلی شباهت ها به بابام داری ...ممنونم از خدا که همیشه آدم خوب ها رو نصیبم کرده / ماچ ماله همشونم

۱۳۸۶ آذر ۱۰, شنبه

ای بابا این وبلاگ نوشتن هم دردسری شده ها . خدا ساعت باید بگردی دنبال یک فیلتر شکن . تا بتونی دو خط اراجیف بنویسی . بیکارم من ها ! ولی سعی می کنم نوشتن رو قطع نکنم , اینطوری خیلی احساس بهتری دارم , فکر نمی کنم که همه چیز جمع شده توی این سر بدبخت و داره منفجر می شه .

این روزها همش فیلم هایی می بینم با موضوع خیانت ! توی اکثر فیلم ها طرف نا خواسته در گیر یک ماجرایی می شه و بعضی ها هم نا خواسته خیانت می کنند . این که خیلی از کارهای انسان ناخواسته است , ارتباط مستقیم داره به کم رویی و خجالتی بودن و رودربایسی داشتن که این ها همش بر می گرده به تربیت خانوادگی ما . متاسفانه در مملکت ما هر کسی ساکت تر و در خودتر ! باشه با استقبال زیاد اطرافیان روبرو می شه . مثلا توی مدرسه به بچه ای که ساکت باشه , زیاد دوست نداشته باشه , سرش توی کار خودش باشه میگویند : دانش آموز خوب ! حالا خودت رو بکش که بابا این بچه مشکل داره , این نیاز داره که روانکاوی بشه . انگار نه انگار , تازه کارت های صد آفرین اش هم بیشتر می شه ! در هر صورت تمام مشکلات از تربیت بزرگتر ها سر چشمه می گیره و جامعه و روابط خصوصی رو دچار مشکل می کنه . یکی از نتایج این نوع رفتار میشه : خیانت .