۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه

هر وقت میرم یک کتابفروشی بزرگ و نمایشگاه مانند که بتونم خوب توی اون بگردم یک جورایی مست می شم ... از حال خودم خارج می شم ... دیروز کلی کتاب خریدم و توی نمایشگاه بهمن گشتم و الان کلی شارژ دارم !
جالب اینجا بود که آقای همسر هم چند تا کتاب واژه نامه سیاسی و تاریخ آمریکا و و یک کتاب هنر شیرینی پزی برداشت موقع حساب کردن من داشتم نگاه می کردم به قیمتش و گفتم خوبه قیمتش زیاد نیست , صندوق دار محترم از خودش اومد مزه بپرونه و گفت آقا حالا شما این همه کتاب برداشتی خانم می خواد یک کتاب هنر شیرینی پزی بخره به پولش چی کار داری !!! و در این لحظه بود که خنده خفنی فضای نمایشگاه رو پر کرد و همه به صندوق دار خنگ خندیدن !!!
حالا منظورم اینه که واقعا چقدر سطح فکر ما پایینه و حتی کسی که تو کتاب فروشی کار می کنه هم اینقدر بوق تشریف داره که فکر می کنه آشپزی و شیرینی پزی و این چیزها فقط مخصوص خانم هاست و از اینکه یک آقا چنین کتابی برداشته باشه متعجب میشه !!! و اینقدر کودن هست که نمی فهمه هنر یعنی چی ...


آقای برادر سریال فرار از زندان رو گرفته ! من هنوز ندیدمش ولی رفتم توی کارش ! امیدوارم خوشمون بیاد !!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر