۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

زندگی ا... بختکی

تلفن زنگ می خورد و دلم هُری می ریزد پایین ... با هر زنگ تلفن این هُری ها ادامه پیدا می کند ... حالا من در خودم سرچ می کنم که چرا ؟ اصلن دلیل برای هُرها پیدا نمی کنم ... و فکر می کنم و می شمارم که اگر همینطور ادامه پیدا کند چند بار در روز دلم اینجوریش می شود . که این جایی که نشسته ام و 12 خط تلفن وجود دارد و امکان دارد از هر 10 ارتباط ، یکی زنگ اش را روی تلفن من بیاندازد و من هُری بشوم ، چند تا می شود ؟
سعی می کنم راه حل برایش پیدا کنم و به این نتیجه می رسم که اگر بلافاصله بعد از اولین زنگ ، تلفن را بردارم روی این هُر ها را کم کرده ام و امانشان نداده ام . زمان را برایشان کوتاه کرده ام .
می بینم که همیشه اینجوری بوده ام ... سال هاست که عاشق درمان های موضعی ، موقتی و الکی بوده ام ... وقت نداشته ام بیشتر روی خودم کار کنم .. وقتی مریض می شوم عمری دکتر نمی روم . آقای همسر می گوید ا.. بختکی زندگی می کنم و علاقه ی زیادی به خفه کردن دارم !
امروز به خاطر یک هُری الکی خودم را کشف کردم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر