۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

آهسته وحشی می شوم

آه می کشم و هی آه می کشم و دستم به نوشتن تو نمی رود و ذهنم برای بیان کلمات یاری ام نمی کند ... آه می کشم و اشک می ریزم و لعنت می فرستم ... آه می کشم و ناله می کنم و غم انگیزترین روزهای عمرم را سپری می کنم ... آه می کشم و فکر می کنم که کاش خواب بودم ... آه می کشم و آرزو می کنم که کاش نبودم که ببینم چطور تکه تکه می شویم و پرپر شده می میریم ... آه می کشم و غم دارم و در دیوانه ترین حالت روحی ام قرار دارم ...آه می کشم و لعنت می فرستم به زندگی که هیچگاه روی خوش اش را برای ما رو نکرد ... آه می کشم و فکر می کنم که چطور قرار های سینمایمان به دریای خون تبدیل شد ... آه می کشم و به گیتی فکر می کنم ... آه می کشم و به دیگران فکر می کنم که چطور نگرانیشان را یواش یواش به من می رسانند ... آه می کشم و می خندم از اینکه شاید بعدی من باشم ... آه می کشم و فرار نمی کنم و ایستاده ام روی دو پا ... آه می کشم و به این نوای غمناک این روزها گوش می دهم و دستم به کار نمی رود ...آه می کشم و بغض می کنم و ترک بر میدارم ... آه می کشم و داد می زنم و بغض ام را می شکنم و خدا را شکر می گویم ...
این آه ها ادامه دارد ... اگر باقی بودم ... اگر روی دو زانو نبودم ... اگر ایستاده بودم ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر