
رمان "کارت پستال" نوشته روح انگیز شریفیان رو دیشب یکسره خوندم ... باهاش راحت بودم ... دیدم چقدر پروا این منِ اگر آنجا بودمه ! یعنی منِ سی سال دیگه که اگه اونجا بود شاید میشد همین ؟ که حالا با خوندنش نمی دونم خوشحال باشم که اینجام یا نه ! که می خواست گولمون بزنه که هیچ جایی وطن نمیشه یا میشه ؟ یا همه جا وطن جهانی باشه ؟ خوشحالم از اینکه آخرش بر نگشت یا شایدم توی پسِ پشتِ ذهن پروا بازگشت بود ولی کاری نکرد ما بفهمیم که خوشحالم از اینکه هر چی دلم خواست بگم رمان فمینیستیه یادم می افتاد یکی که فکر کنم آقای اسدالله امرايي بود گفته نه کلاسیکه !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر