-فرصت شاید کوتاه باشد / امیر حسین / تلخ ، مثل عسل ... چند باری این رو خوندم ، بار آخری که داشتم می خوندم هیلا زنگ زد و بعد از کلی حرف زدن آخرش گفت ببینیم همدیگه رو ، معلوم نیست دفعه ی بعدی وجود داشته باشه ها ... که معلوم نیست من کجا باشم ! خندم میگیره ، فکر می کنم چه هممون توی همین فکریم ، چه داریم غنیمت میشمریم این دَم رو ، که دقت کنی میبینی خیلی خوبه ها ... که چقدر قشنگ تر و مهربون تر زندگی میکنیم ، دیگه از اون اداهای قدیم توی روابطمون ردی پیدا نمی کنیم ... اینجاست که دلت میخواد باعث و بانیش رو دعا کنی ولی خب به جاش لعنت می کنی ... اینم یک مدلشه خُّب .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر