یک سال گذشته است
و من هنوز زنده ام
آه خدایا من با چه رویی هنوز نفس می کشم
مگر روحم را روز 22خرداد 88 نبردند
خودم دیدم که می بردند
و من تنها نگاه می کردم
و آخ می گفتم
و قطره قطره ی نفسم را فریاد میزدم
پس چرا زنده ام
هنوز
این نفس می آید و می رود
و من چگونه راست راست در خیابان راه می روم
این شکنجه چرا تمام نمی شود
چرا این نفس قطع نمی شود
چرا پاهایم خم نمی شود
مگر نه اینکه بیست و دوم تکه تکه ام کردند
چرا هنوز ایستاده ام من
چرا حتی لبخند میزنم گاهی
یک سال گذشته است
زجه مانده است
درد مانده است
و افسردگی
یک سال گذشته است و همه زنده ایم
حتی سهراب هم زنده است
نگاه کن که دارد به همه لبخند می زند
با اینکه خجالت می کشم
اما به راحتی
لبخند میزنم من
و به استقبال 22خرداد 89 می روم
خداحافظ
که شاید تمام شوم
و من هنوز زنده ام
آه خدایا من با چه رویی هنوز نفس می کشم
مگر روحم را روز 22خرداد 88 نبردند
خودم دیدم که می بردند
و من تنها نگاه می کردم
و آخ می گفتم
و قطره قطره ی نفسم را فریاد میزدم
پس چرا زنده ام
هنوز
این نفس می آید و می رود
و من چگونه راست راست در خیابان راه می روم
این شکنجه چرا تمام نمی شود
چرا این نفس قطع نمی شود
چرا پاهایم خم نمی شود
مگر نه اینکه بیست و دوم تکه تکه ام کردند
چرا هنوز ایستاده ام من
چرا حتی لبخند میزنم گاهی
یک سال گذشته است
زجه مانده است
درد مانده است
و افسردگی
یک سال گذشته است و همه زنده ایم
حتی سهراب هم زنده است
نگاه کن که دارد به همه لبخند می زند
با اینکه خجالت می کشم
اما به راحتی
لبخند میزنم من
و به استقبال 22خرداد 89 می روم
خداحافظ
که شاید تمام شوم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر