۱۳۸۶ دی ۹, یکشنبه

پریشب نامزدی پسرعمه ی محترممان مراسم خنده داری از آب در آمد . داماد خانواده عروس یا همان باجناق ! آقای پسر عمه عزیزمان , مشکلات روحی و روانی عجیبی داشت . مراسم در ویلای ایشان در رودهن برگزار می شد . و نمی دانم چه اصراری بود که این مطلب بارها توسط خواهر عروس با صدای بلند اعلام شود ! جالب تر اینکه باجناق محترم ایشان هنگام مراسم هدیه دادن به عروس و داماد , یک سرویس طلا به همسرش هدیه داد ( با صدای بلند گفت لطفا همه ساکت این کادو از طرف من به همسرم می باشد ) !!! و چند عدد جعبه ی بزرگ کادو به مادر و پدر عروس خانم هدیه داد !!! از آنجایی که معمول بوده در این جور مراسم به عروس و داماد کادو بدهند حرکات ایشان بسیار بسیار جالب توجه بود و هیچ دلیلی برای حرکت ایشون وجود نداشت . به هنگام رقص نیز تراول بود که ایشون از جیبشون در می آوردن و دور سر همسرشون می گردوندن و می دادن به ایشون !!! البته نفهمیدیم چرا چشمهای ایشون زیادی چپ بود !!! آخر مراسم نیز بعضی از خانواد ه ی عروس تغییر لباس دادن و با مایو برای خداحافظی حاضر شدند که در همان لحظه همه ی ما فهمیدیم ویلاشون استخر سرپوشیده هم دارد !!! ( ما هم که همه بدبخت و بیچاره ! اصلا ندیده بودیم از این چیزها J) !!!
من همیشه عاشق راحتی , یکدستی و سادگی خانواده ی پدرم بوده ام . با اینکه از نظر مالی در سطح خوبی هستند ولی هیچوقت خودنمایی نمی کنند . انسان هایی بسیار مهمان نواز , خونگرم و مهربانی هستند . مثلا هیچوقت در خانواده پدری من بحث های مادرشوهری و خواهر شوهری نمی بینید . اصلا این جور چیزها برایشان معنی ندارد . یا انسان های خودگیری نیستند . اصلا اهل داردار کردن و در بوق کرنا کردن چیزی هم نیستند . حالا داشته باشید این دو تا خانواده در یک مراسم روبروی هم بودند !!! اینقدر این حرکات برای فامیل پدرم * عجیب و غیر قابل پذیرش بود که همه خنده اشان گرفته بود از حرکات باجناق !!!
آقای همسر ما هم که داشت حالش به هم می خورد از اوضاع , پی در پی می گفت واقعا ما ایرانی ها مراسم مزخرف و بیهوده ای داریم که خوشبختانه ما با همشون مبارزه کردیم !

یک مثلی هست که می گوید : درخت هر چه پر بار تر افتاده تر ...


* می گویم خانواده ی پدرم چون این جور مسائل را ما در تازه واردهای خانواد ه ی مادرم زیاد دیده ایم !!!
+
+
باید در مورد کوبیدن بر صورتم به هنگام شنیدن خبر ترور بی نظیر بوتو می نوشتم وسکته ی آقای باقی در زندان و چند چیز دیگر که احتمالا شاید وقتی دیگر ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر