بعضی روز ها آرزو می کنم کاش روال زندگی ام را از همان 6 سال پیش در یک وادی دیگری می انداختم ... زندگی ام را جور دیگری بنا می کردم . منظورم از نظر اجتماعی و کاری است ... خیلی پیر شدم ... از بعضی از حرف های خودم خنده ام می گیرد وقتی میبینم مثل این خانم های 40 به بالا دارم حرف می زنم و همه هم اینقدر جدی ام می گیرند ... که خودم باورم شده پیرم و مامان بزرگ ! خیلی خسته ام... فکر می کنم به اندازه ی شصت سال از خودم کار کشیده ام و هر روز خودم را فرسوده تر می بینم ...
خسته ام از نزدیکان و آشنایانی که دقیقا مثل زخم هایی اند که روح را در انزوا می خورند و تو را به پوچی می رسانند و تو آنقدر دیر متوجه می شوی که دیگر چیزی ازت باقی نمانده ...
-----
با این مملکت گل و بلبل هیچ چیز به نتیجه نمی رسد ... اصلاحات که پیشکش ... ولی انگار مجلس هفتم خیلی مزه کرده به دوستان که چهار چنگولی چسبیده اند بهش ... و از هیچ حرف و حدیث و نا عدالتی نیز دریغ نمی کنند ...
منتظریم ببینیم سر انجام با این اوضاع شرکت کنیم در انتخابات یا یک حرکت دیگر !!!
-----
گروه اول بخش مسابقه سینمای ایران را گرفتیم ... همان که کنعان در آن گروه است ... ولی واقعا افتضاح کرده اند با این تصمیم گیری ها و برنامه ریزی های جالب !!!
-----
ما دچار خفقانیم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر