شب هایی که می آید و می گذرد اتفاق شیرینی ست برای تئاتر شهر ... اسمش را گذاشته ام شب های دیوار چهارم !!! فقط کافی ست یک سری بزنید به تئاتر شهر اون وقته که توی این هوای آلوده تهران , اون هم در منطقه ی پر خطر , خیلی توپ نفس می کشید ... شلوغه , اینقدر شلوغ که دیروز آقای همسر که از ساعت 3 اونجا بود فقط به مجسمه های یخی دست پیدا کرد ... یعنی منیفست چو و خدای کشتار که دیگه بی خیالش ... مجسمه های یخی هم خوب بود یک جورایی آماتورهای خوبی بودن ,آقای مرده را دوست داشتم ... بعدش هم که فکر می کردم آخر زندگی همه مان همین است , خودکشی و به قتل رسیدن گروهی ... دوستان تئاتری هم که معلوم نیست کجا هستند که برایمان پارتی بازی ای چیزی !!! نه, بی خیال اینجوری بیشتر خوش می گذره ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر