دیشب 6 ساعت خوابیدم ، توی خواب 5 ساعت پشت سر هم گریه کردم ، صبح که از خواب بیدار شدم سرم یک تن وزن پیدا کرده بود و قیافه ام وحشتناک شده بود ... خوابم رو برای آقای همسر تعریف می کنم ، تا آخر همش رو گوش می کنه و بعد بهم میگه از بس فکر و خیال می کنی و باید بریم مسافرت و از این حرف ها ... بعد از گذشت اندک زمانی بر می گرده بهم میگه ولی واقعن این کارها رو باهاشون می کنند ها ! تنم می لرزه از این حرف و خودش هم میره تو فکر .
کل شش ساعت خوابم توی زندان بود و دیدن شکنجه شدن سعید حجاریان ... فکر که می کنم سرم داغ میشه . خیلی واقعی بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر