۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

ابر شلوارپوش

من
دیگر
نه آن منم
کوهی مویانم من
کوهی
از رگ به خود پیچانم
مگر کوه هم دل دارد؟
کوه
خیلی هم دل دارد .
---
بازی ام می دهی ؟
جنونت
یاقوت است
عقل یاقوتت
اما
نمی ارزد به پشیز گدایان
یادت رفته ؟
---
های!
آقایان!
های!
کشته مرده های کفر و جنایت و قتل
از شما می پرسم
آیا دیده اید
چهره یی آرام تر از چهره ی دژم من؟
وقتی آرامم
انگار
خودم نیستم
انگار
در درونم
کسی دیگر
می زند دست
می زند پا
---
ولادیمیر مایاکوفسکی
ترجمه : م.کاشیگر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر