فکر نکنی چون فاصله ام ازت زیاد ِ تنها تنها حرص خوردی ها ، پا به پات عصبی شدم و فحش دادم و مشت کوبیدم به دیوار ، ندیدی تو ، ولی شده بودم مرغی که پرهاشو کنده بودن ! هی رو می کردم به اقای همسر می گفتم : هی بهش گفتم از این مملکت برو ، برو ، گوش نمی کرد که ، فکر می کرد خاک وطن چه آش دهن سوزی ِ ! بیا حالا ، همش تحقیر ، توهین ، اینم از ماه عسلش . نامه بگیر از اماکن ، رئیس کلانتری نیست ! همینطوری علاف باشید ببینیم کی میان ! شاید تا دوازده شب نیاد ! چه فحشی بدم آخه ! انسانیت کجا رفته خدا ؟ وقتی از پشت تلفن صدای بغض آلودش رو شنیدم با اینکه هی می خواست به من دل داری بده و هی گفت تو حرص نخور ، داشتم دق می کردم ، اینقدر خودم رو زدم به در دیوار ، آقای همسر هم که می دونست عصبی ام چیزی نگفت و نگفت تا یک ساعت بعد که رو کرده به من می گه : یادت رفته انگار این چند ماهه چه اتفاقی افتاده ها !!! یادم افتاد و ساکت شدم و رفتم .... رفتم ...
یک روزت رفت می دونم ، بقیه اش رو خوش بگذرون عزیزم ، مبارکت باشه دوست جون قدیمی من ، همیشه از اینکه خیلی خوبی میگم برای همه ، آرومی ، مهربونی ، بدی نمی کنی ، غیبت نمی کنی ، تا بفهمند انسانیت رو باید با چه چیزهایی سنجید . نه با دین و مذهب ، انسان باید انسان باشه .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر