۱۳۸۷ آبان ۱۳, دوشنبه

صبح ها با مری می رویم پارک ساعی نرمش ... یک قسمت از پارک وسیله گذاشته اند برای خانم ها و دورش را چادر کشیده اند که مبادا چشم نا محرم به خانم ها بیافتد ! آن هم در دورترین و کورترین نقطه ی پارک ...
به مری می گویم این پارک آخر خاطره است برای همه ... برای من شاید آخر زندگی ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر