۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

شِت

رفتیم بام تهران کلی جیغ و داد راه انداختیم ، تنقلات غیر سالم  خوردیم ، .ورزش کردیم ، خندیدیم ، موقع برگشت قسمت آسفالت رو اتوبوس سوار شدیم ، توی اون سرما که باعث شده بود بام خلوت باشه یک دختر خانم هی نه چندان زشت ! با تیپ اسپورت مارک آدیداس ! اون ته اتوبوس نشسته بود . مملی بدون اینکه چیزی بگه تلپ رفت نشست پیشش ، خندمون گرفته بود ، صدای دختره می اومد که می گفت امری داشتین ؟ الان برادران نیروی انتظامی هم میان داخل اتوبوس !؟ ممل با لبخند مکش مرگ ما برگشته بهش میگه خب تشریف بیارن اون ها هم بنده های خدان ! زحمت هم که می کشن ! مخصوصن این چند ماهه !!! از خودمونن (: . تا همین جای صحبت ها بیشتر نشنیدیم چون شروع کردیم به شعر خوندن و سروصدا کردن . سه دقیقه بعد که رسیدیم آخرش دیدم دختره شماره تل ممل رو گرفته !! دو ساعت بعد هم وقتی تو رستوران بودیم دختره زنگ زد ! به همین راحتی !!!
میخندیدم ها ولی کلی تو دلم غصه داشتم که چرا اینقدر دخترها احمقن ! دیدی چه راحت دختره باعث تفریح و خنده ی ما شد . شِت ! حالم بد شد .
رو می کنم به ممل میگم فقط مواظب باش به این کار اعتیاد پیدا نکنی . اخمم نکردم .همین .
---
داریم میریم پیش یکی از دوستان لوبیا پلو بخوریم . چه هوس هایی دارم من !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر