۱۳۸۶ آذر ۱۹, دوشنبه

از دست خودم می ترسم . پیش بینی های عجیبی می کنم و همه درست از آب در می آید ... بعضی وقت ها اصلا می ترسم فکر کنم ... جلوی افکارم را می گیرم که یک دفعه از خودش فکری بیرون ندهد !!!
1- امروز صبح , آرزو یک هتل که تا فردا برای ریکانفرم شدن وقت داشت را ریکانفرم کرد و من گفتم عزیزم این کار را نکن چون به آن ها ویزا نمی دهند ... حدود ظهر خانم و آقای مربوطه تشریف آوردن که هتل را کنسل کنند چون : سفارت به آن ها ویزا نداده بود !!!
2- دیروز برگه هایی پیدا کردم مربوط به آقای نیرومند که سه سال پیش از ما بلیط می خرید و تمام قیافه و مشخصات اش به وضوح یادم آمد ... صبح از دفتر آقای نیرومند زنگ زدن برای رزرو هتل در دبی , بعد از سه سال !!!
3- دقیقا زمانی که اولین شماره ی دفتر علیپور را گرفتم از در وارد دفتر شد بدون اینکه کاری داشته باشد , گفت فقط آمدم سر بزنم !!!
4- یک شرکت مهندسی برای ده نفر از مهندسین خودش تور استانبول درخواست کرده بود از روز اول یعنی پنج روز پیش گفتم اول از این ها پول بگیرید بعد بلیت صادر کنید , چون بلیت ها چارتری بود ... امروز اعلام کردند که برنامه هایشان کنسل شده است و هر چه هم به آن ها می گویند که غیر قابل استرداد است زیر بار نمی روند !!!
5- الان که می خواستم وبلاگ بخونم می دونستم که دقیقا چه کسانی توی وبلاگ هایشان چیزی نوشته اند .
6- صبح که از خواب بیدار شدم می دونستم امروز باید تنها برم باشگاه , دفتر که اومدم لیلا گفت رومینا را باید ببره دکتر , باشگاه نمیاد !!! .
این ها چیزهای خیلی ساده ایست که برای هر کسی امکان به وجود آمدنش هست , اما وقتی هر روزتکرار بشه و یک لحظه هم راحت نباشی از دست این حالت, دیگه کلافه کننده است و ترس آور ... شاید بیخودی دارم شلوغ اش می کنم ... ولی خیلی ذهن ام رو درگیر خودش کرده ... با خودم گفتم شاید اگه بنویسم و بگم از دستشون راحت بشم ... رسما خل و چل شدم !!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر